محمد طاها محمد طاها ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

یادداشتهای فرزندم

بدون عنوان

داستان زندگی ما یک داستان عاشقانه آرام مادر که میشوی ، نمیدانم از کجا ، کی ، چطور اینهمه تغییر ، اینهمه صــــبر ، اینهمه عشق .. مادر که میشوی همه چیز به یکباره خودش را تمام قد به تو نشان میدهد و تو دیگر خود قبل نیستی که نیستی  اما تو را که نگاه میکنم تویی که آرام جانم هستی ، تویی که تمام وجود من هستی، تمام وجودم سرشار از خنده های بی دلیل و با دلیل تو میشود 🙏🏻 خدایم را صدها بار بیشتر شاکرم که از ابتدای خلقتم طعم تمام آنچه خوش میداری را به کامم شیرین کرده 🙏🏻 🙏🏻 ای ،سلامت و لبریز از وجود خودت ،ای مهربان‌ترین مهربانان ، یگانه خدايم 🙏🏻 🌷 مادر که باشی مهربان تر می شوی، 🌷 دلت حتی برای مورچه های کنار دیوار هم می لرزد....
10 آبان 1395

بدون عنوان

تو آمدی و خدا خواست پسرم باشی بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت محمد طاهای من باشی خدا کند که ببینم دامادیت را خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق پدرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست پسرم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی هت افتخار ميكنم هنرمند باهوش من   عشق مامان تو يك پسر نابغه اى رفتى كلاس دوم و تازگى ها دارى مشق مينويسى یعنی رونویسی...
10 آبان 1395
1